loading...
*********** فانکده************
soroush بازدید : 2 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

چه جمعه ها که 1به1 غروب شد نیامدی/
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی/
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن/
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی/

برای ما که خسته و دل شکسته ایم نه/
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی/
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام/
دوباره صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی....

soroush بازدید : 4 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

چارلی چاپلین:

چه سخت است با بغض بنویسی با خنده بخوانند

soroush بازدید : 4 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

هرچه دلم خواست نه آن می شود

                                          هر چه خدا خواست همان می شود

                                                                         <<؟>>

soroush بازدید : 4 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

هر وقت دیدی حریفت داره برنـــده میشه یه لبخنـــد بـــزن تا به بردش شک کنه !

                                                             شهــاب حسینــی " مدار صفـــر درجه  "

soroush بازدید : 7 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

 سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگه برای شرکت توی یه کنفرانس می رفتن
آمریکاییهاهر کدوم یه بلیط خریدن، اما با تعجب دیدن که ایرانیا سه تایی
یه بلیط خریدن!
یکی از آمریکایی ها گفت:
چطوریه که شما سه نفری با یه بلیط مسافرت می کنید؟
یکی از ایرانیا گفت: صبر کن تا نشونت بدیم!
همه سوار قطار شدن. آمریکایی ها روی صندلی های خودشون نشستن،
اما ایرانیا سه نفری رفتن توی ی توالت و در رو روی خودشون قفل کردن!
مامور کنترل قطار اومد و بلیط ها رو کنترل کرد؛ و در توالت رو هم زد و
گفت:  بلیط، لطفا!
در توالت باز شد و از لای در یه بلیط اومد بیرون!
مامور قطار بلیط رو نگاه کرد و به راهش ادامه داد!
آمریکایی ها که اینو دیدن، به این نتیجه رسیدن که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده !
واسه همین بعد از کنفرانس و توی برگشت تصمیم گرفتم همون کار ایرانیا رو انجام بدن!
تا اینجوری یکمی پول هم برای خودشون پس انداز کنن.
وقتی به ایستگاه رسیدن، سه نفر آمریکایی یه بلیط خریدن،
اما با تعجب دیدن که ایرانیا هیچ بلیطی نخریدن!
یکی از آمریکایی ها پرسید:
چطوری می خواین بدون بلیط سفر کنین؟
یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشونت بدیم!
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدن، آمریکاییها رفتن توی یه توالت و
ایرانیا هم رفتن توی توالت بغلی آمریکایی ها؛ قطار حرکت کرد.
چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانیا از توالت بیرون اومد و رفت
جلوی توالت آمریکایی ها و گفت : بلیط ، لطفا

soroush بازدید : 6 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

از وقتی نیستی...

 خدا میداند که چه قدر آب به صورتم پاشیدم

لعنتی این کابوس آن قدر واقعی است

که از خواب بیدار نمیشوم...!

برگرد....

soroush بازدید : 8 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

دختره به دوست پسرش مي گه :
برو يه نوشيدني واسم بگير
پسره : کوکا يا پپسي
دختره : کولا
پسره دايت يا عادي
... ... دختره : دايت
پسره : قوطي يا شيشه
دختره : قوطي
پسره : گوچيک يا بزرگ
دختره : اصلن نميخوام ... اب بيار
پسره : معدني يا لوله کشي
دختره : اب معدني
پسره : سرد يا گرم
دختره : ميزنمتااااا
پسره : با چوب يا دمپايي
دختره : حيوووووووووووووون
پسره : خر يا سگ
دختره : گمشو از جلو چشام
پسره : پياده يا با دو
دختره : با هر چي برو فقط نبينمت
پسره : باهام مياي يا تنها برم
دختره : ميام ميکوشمت
پسره با چاقو يا ساطور
دختر : ساطور
پسره : قربونيم ميکني يا تيکه تيکه
دختره : خدا لعنتت کنه قلبم وايساد
پسره : ببرمت دکتر يا دکتر بيارم اينجا؟!

soroush بازدید : 6 جمعه 24 خرداد 1392 نظرات (0)

گفتم:خدایا از همه دلگیرم
گفت:حتی از من؟

گفتم:خدایا دلم را ربودند،
گفت:پیش از من؟

گفتم:خدایا چقدر دوری؟
گفت:تو یا من؟

گفتم:خدایا کمک خواستم،
گفت:از غیر من؟

گفتم:خدایا دوستت دارم،
گفت:بیش از من؟

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 41
  • بازدید کلی : 223